عبدالحسین سرداری، دیپلمات ایرانی بود که در طول جنگ جهانی دوم به عنوان سرکنسول ایران در پاریس خدمت می کرد. او به خاطر تلاشهایش برای نجات یهودیان از هولوکاست معروف است؛ زمانی که نازیها فرانسه را اشغال کردند و شروع به اجرای سیاستهای ضد یهود کردند، سرداری برای حفاظت از یهودیان مقیم این کشور اقدام کرد. ایران مورد تهاجم متفقین قرار گرفت و دولت مرکزی، دستور بازگشت به سرداری داد؛ اما او حتی پس از دریافت این دستور، به کار خود ادامه داد و از موقعیت خود برای صدور گذرنامه و گواهی هویت برای یهودیان استفاده کرد و آنها را به دروغ به عنوان شهروند ایران و به لحاظ نژادی، ایرانی معرفی نمود! این دروغ مصلحتآمیز برای نجات جان انسانها، به یهودیان بسیاری کمک کرد تا از آزار و اذیت و تبعید به اردوگاههای کار اجباری فرار کنند.
اقدامات سرداری نشان دهنده انساندوستی توأم با فضیلت شجاعت در او، حین مواجهه با خطر بود. تخمین زده می شود که او در آن دوران توانسته بود جان بسیاری از یهودیان را نجات دهد.
داستان عبدالحسین سرداری سالها بعد برملا شد و او اکنون به عنوان قهرمانی شناخته میشود که امنیت خود را برای محافظت از دیگران در دورهای تاریک از تاریخ به خطر انداخته است. اقدامات او یادآور اهمیت شفقت و ایستادگی در برابر بیعدالتی است.
عبدالحسین، پسر سلیمان خان ادیبالسلطنه، در ۱۲۹۳ خورشیدی متولد شد. او از سمت مادر، قجری بود و نسبش به عزتالدوله، ملکزاده خانم، خواهر ناصرالدین شاه و همسر دوم امیرکبیر میرسید؛ همان زنی که مطابق با چند منبع موثق، تا آخرین لحظه کنار شوهر مغضوبش (امیر کبیر) ایستاد تا به حکم اینکه خواهر تنی شاه است، جلوی سوءقصد به جان همسرش را بگیرد اما موفق نشد. چند نسل بعد، عبدالحسین، نوه او، نمایش خیرهکنندهای از انساندوستی بر صحنه تاریخ برد و نام خود را جاودانه کرد.
در آغاز جنگ جهانی دوم حدود ۱۵۰ یهودی از ایران، افغانستان و بخارا – شهر کهن ایرانی که در آن زمان در محدوده سیاسی اتحاد جماهیر شوروی واقع بود – در فرانسه اقامت داشتند. بسیاری از این یهودیان آسیای مرکزی که از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ گریخته بودند، با پیوندهای زبانی و فرهنگی مشترک، در دهه ۱۹۲۰ در پاریس ساکن شده بودند. پس از اشغال شمال فرانسه توسط آلمان در سال ۱۹۴۰ نمایندگان این سه جامعه خود را به مقامات فرانسوی ویشی و مقامات اشغالگر آلمان با عنوان Jugutis معرفی کردند. دولت فرانسوی که در مدت اشغال فرانسه، به صورت خودمختار با دولت آلمان نازی همکاری میکرد، ویشی (Vichy) نامیده میشد و عهدهدار امور اداری فرانسویان در دوران اشغال بود. گفته میشد که جوگوتیها نوادگان یهودیان ایرانی بودند که در سال ۱۸۳۸ مجبور به گرویدن به اسلام شدند و به طور خصوصی در خانههای خود به انجام آیین یهودیت ادامه دادند. اسناد رسمی هویت، مانند گذرنامه، عموماً جوگوتیس را مسلمان معرفی می کردند.
در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ مقامات اشغالگر آلمان فرمانی را صادر کردند که بر اساس آن همه یهودیان مقیم فرانسه باید در پلیس ثبت نام کنند. یهودیان مقیم پاریس به دپارتمان سن گزارش دادند. کسانی که در استانهای اشغالی خارج از پاریس زندگی میکردند، مجبور بودند به اداره منطقهای که مسئولیت منطقهای که در آن زندگی میکردند، گزارش دهند. در اکتبر ۱۹۴۰ سرداری در تلاش برای محافظت از جوگوتیها مداخله کرد. در نامهای به تاریخ ۲۹ اکتبر، او سعی کرد مقامات ویشی را که قوانین آنها در فرانسه اشغالی لازمالاجرا بود، متقاعد کند که جوگوتیها به واسطه فرهنگ و ازدواجهای درونی به ایرانیان غیریهودی ادغام شدهاند و نباید طبق قانون ویشی یهودی تلقی شوند. سرداری در سربرگ «کنسولگری شاهنشاهی ایران» آورده بود:
«بر اساس یک مطالعه قومنگارانه و تاریخی در مورد جوامع مذهبی یهودی غیریهودیتبار در روسیه که توسط این کنسولگری دریافت و توسط سفارت [آلمان] در پاریس در ۲۸ اکتبر ۱۹۴۰ تأیید شد، یهودیان بومی (Jugutis) سرزمینهای این کشور، خانات سابق بخارا، خیوه و خوکند (که در حال حاضر در جمهوریهای شوروی، ازبکستان و تاجیکستان قرار دارند) منشأ [قومی] مشابهی با ایرانیان دارند.»
بر اساس این مطالعه، جوگوتیهای آسیای مرکزی تنها به دلیل رعایت آداب اصلی یهودیت به جامعه یهودی تعلق دارند. آنها به واسطه خون، زبان و آداب و رسوم خود در نژاد میزبان جذب شدهاند و از نظر ژنتیکی مشابه همسایگان خود، پارسها و سارتسها (ازبک ها) هستند. نماینده جامعه جوگوتی در پاریس در طول جنگ، دکتر آصف آچیلدی، یک پزشک از سمرقند بود. او در خاطرات خود در سال ۱۹۶۵ خطراتی را که اعضای جامعهاش در طول اشغال آلمان با آن مواجه بودند، ثبت کرد. در تابستان ۱۹۴۱ شش جوگوتی که در پلیس ثبت نام کرده بودند دستگیر شدند و بیشتر آنها در اردوگاهی، خارج از پاریس زندانی شدند. برخی از آنها – به گفته آچیلدی – به عنوان گروگان و به نیت مبادله اسیر با گروه مقاومت ضد آلمانی فرانسه نگه داشته میشدند.
سایر جوگوتیها نیز که در پلیس ثبتنام کرده بودند و اکنون میترسیدند دستگیر شوند، از ماندن در خانههای خود اجتناب کردند. آچیلدی با استفاده از گواهی آلمانی با بخشدار پلیس پاریس در اوایل فوریه ۱۹۴۲ مکاتبه کرد با این ادعا که جوگوتیها مشمول قوانین ضد یهودی دولت ویشی نمی شوند. او با این کار توانست دو تن از زندانیان را آزاد کند.
در اوت ۱۹۴۱ نیروهای شوروی و انگلیس ایران را اشغال کرده بودند. متفقین، شاه وقت ایران، رضا شاه پهلوی (۱۹۲۵-۱۹۴۱) را مجبور کردند به نفع پسرش، محمدرضا، از سلطنت کناره گیری کند. از آنجایی که ایران تحت اشغال متفقین قرار داشت، دیپلماتهای سوئیسی مسئولیت حفاظت از منافع ایران در فرانسه و سایر نقاط اروپای اشغالی را در نوامبر ۱۹۴۱ به عهده گرفتند و از طرف یهودیان ایرانی درخواستهایی ارائه کردند. سفیر ایران در ویشی توسط دولت ایران فراخوانده شد؛ اما سرداری در پاریس ماند و به طور غیررسمی از طرف ایرانیان از جمله یهودیان ایرانی مقیم فرانسه به کار خود ادامه داد. به گفته آصف آچیلدی، در ۱۱ فوریه ۱۹۴۲ سرداری در نامهای به او، به عنوان نماینده جوگوتیها در فرانسه، از او خواست تا یهودیان ایرانی را در فهرست جوگوتیهایی که برای مقامات ویشی تهیه کرده بود، قرار دهد.
سرداری با نگارش نامههایی در مورد وضعیت یهودیان ایرانی مقیم پاریس و شهرهای اطراف به تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۲ و ۱۷ مارس ۱۹۴۳ با مقامات آلمانی ارتباط برقرار کرد تا راهی برای محافظت از یهودیان در برابر خطر حبس و تبعید بیابد. اندکی پس از آن، در ۴ می ۱۹۴۳ نام ۴۱ ایرانی در فهرست ۹۱ نفری جوگوتیها که اصالتا بومی ایران، افغانستان، بخارا (آسیای مرکزی) اما ساکن پاریس و شهرهای اطراف بودند، قرار گرفت. این فهرست توسط آچیلدی و با همکاری سرداری تهیه شده بود.
در سال ۲۰۱۲ میلادی کتابی به نام «در سایه شیر» به تألیف فریبرز مختاری به زبان انگلیسی منتشر شد که پژوهشی در اقدامات بشردوستانه مرحوم عبدالحسین سرداریست. مولف که با بررسی اسناد و از جمله تدارک مصاحبه با برخی بازماندگان یهودیتبار جنگ جهانی دوم، انجام داد، جزئیات بیشتری از کار سترگ سرداری به دست آورد. در این کتاب که عنوان فرعی «شیندلر ایرانی و سرزمین پدریاش» را یدک میکشد، از جمله آمده است که بررسی گاو صندوق مرحوم سرداری نشان میدهد که پانصد تا هزار گذرنامه سفید ایرانی در آن موجود بوده است. اگر هر کدام از این گذرنامهها جان دو یا سه نفر را نجات داده باشد، میتوان حدس زد که رقم نجاتیافتگان بسیار بیشتر از نفراتیست که در فهرست دکتر آچیلدی قرار گرفت؛ این رقم میتواند دو هزار نفر تخمین زده شود.
آقای مختاری یادآوری میکند که پس از صدور فرمان بازگشت از تهران، سرداری دفتری را با هزینه شخصی خود گشود تا بتواند تعداد بیشتری یهودی ایرانیتبار را از چنگ نازیها نجات دهد. بررسی نامههای دیگری که او برای مقامات آلمانی نوشت حاکی از آن است که او با پر و بال دادن به ماجرای نجات یهودیان از بابل به دست کوروش کبیر، مدعی شده بود که قسمی یهودی ایرانیتبار وجود دارد که به تبع مهاجرت گسترده یهودیان به ایران در دوران باستان، تحتتأثیر آموزههای موسی قرار گرفتند و بیآنکه نژاد یهودی داشته باشند، یهودی شدند. از آنجا که با تغییر رژیم در ایران در ۱۹۲۵ (تاسیس شاهنشاهی پهلوی) شکل اوراق هویتی ایرانیان تغییر کرده بود و بسیاری از ایرانیان مقیم اروپا که با غیرایرانیان ازدواج کرده بودند، فرصت تجدید اوراق هویتی خود را نداشتند، فرصتی فراهم شده بود که با صدور گذرنامههای تازه بدون ذکر مذهب دارنده، و با نام و نشان حکومت شاهنشاهی ایران، مقامات آلمان نازی فریب داده شوند.
مطابق با گزارش فریبرز مختاری، عبدالحسین، فردی مسلمان، مجرد، و خوشخوراک بود که بدون توجه به عقاید مردم و نژاد آنها، و صرفاً به عنوان یک انسان آزادمنش چنین کار بزرگی کرده بود. او در ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) در حالی در منزلش در حومه لندن، چشم از جهان فروبست، که املاکش در تهران با حکم دولت اسلامگرای انقلابی مصادره شده بود.