صوفیه / درویشان (شامل بر صوفیه گنابادی، نقشبندی، اهل حق و…)
اهل تصوف یا مختصرا صوفیه به پیروان ادیان زاهدانهای اطلاق میشد و میشود که رفتار و روشی شبیه به راهبان مسیحی در غرب و مرتاضان هندی در شرق فلات ایران داشتهاند. مشایخ صوفی غالبا خود را مسلمان مینامیدند و به قرآن و آیات و روایات اسلامی استناد میکردهاند؛ اما برخی اقوال از بعضی مشایخ صوفی در گذشته، این احتمال را تقویت میکند که سرچشمه سنت تصوف، حتی کهنتر از دین اسلام و شاخههای مختلف آن باشد. بعضی پژوهشگران، مانند ادوارد براون و قاسم غنی، حتی تصوف را واکنش مردم آریاییتبار به سلطه فرهنگ سامی دانستهاند. بعضی کنشگران سیاسی اهل پژوهش پس از انقلاب اسلامی، مانند جلالالدین فارسی برای تصوف سرچشمههایی در شرق و در سنت هندوئیسم معرفی کردهاند. به هر حال، صوفیه و شاخههای متعدد آن نه فقط بخش مهمی از تاریخ اجتماعی ایرانیان هستند؛ بلکه سهم مهمی در غنی کردن ادبیات منظوم و منثور فارسی داشتهاند. آنچه واضح است این است که جدالی میان فقها به عنوان متولیان شریعت و اهل تصوف از دیرباز وجود داشته که در ادبیات کلاسیک فارسی، بازتابهای آن دیده میشود. همین جدال در دنیای معاصر، به ویژه بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به تلاش حکومت مستقر برای حذف صوفیه از صحنه حیات اجتماعی منجر شده است.
در سالهای ابتدایی انقلاب، بعضی مشایخ صوفی به طرز مشکوکی کشته شدند و آنها هم، مانند اقلیتهای دینی دیگر غالبا ناگزیر به جلای وطن شدهاند. صوفیه گنابادی از آن دسته از سازمانهای صوفیه است که به ماندن در ایران اصرار داشته و هزینههای گزافی پرداخته است. آخرین نمونه برخورد خشن حکومت، حصر دکتر نورعلی تابنده، قطب درویشان سلسله گنابادی در شمال تهران در خیابان گلستان هفتم بود که به زد و خورد خشونتآمیز منجر شد. وبسایت «مجذوبان نور» پایگاه خبری درویشان گنابادی است که در توضیح علت فعالیت خود، در بخش «درباره ما» میآورد: «به طور حتم اگر مطبوعات، جرايد و بنگاههای اطلاعرسانی در داخل مملکت، اخبار دراویش را در حد شهروندان غیر ایرانی در خارج از مرزهای کشور منتشر مینمودند و اجازه داده میشد که اخبار دراویش را آزادانه و بدون سانسور به گوش مردم برسانند، این سایت تاسیس نمیشد و به بیان دیگر این فشارها و تبلیغات مسموم و “بایکوت خبری” است که جامعه درویشی را وادار به فعالیت در فضای مجازی برای انعکاس ستمهایرفته بر خویش و بیان ديدگاههای خود مینماید.»
پایگاه خبری-تحلیلی فرقهنیوز دو تن از چهرههای رسانهای و دانشگاهی کشور را به نامهای آقایان دکتر شهرام پازوکی و دکتر مصطفی آزمایش در یادداشتی به عنوان مبلغان آیین درویشی و تصوف معرفی کرده و آنها را محکوم میکند. این یادداشت ادعا میکند که «پازوکی علت تلاش خود را برای احیا صوفیه قدیم اینچنین بیان میکند: «باید برادران و خواهران ایمانی را روشن کرد تا فریب دامها و سمپاشیها نخورند و به جای دشمنی با دشمن و کینه استعمارگر، دشمنی با دوست و کینه برادران شیعی را در دلهای خود راه ندهند.» محتوای نقل -به فرض صحت- نشان میدهد که دکتر پازوکی، استاد دانشگاه تهران، برای تدارک یک حاشیه امن برای صوفیان در برابر برخورد امنیتی حکومت به گفتمان سیاسی مرسوم متوسل میشود و ضرورت اتحاد میان مسلمانان و به ویژه برادران شیعی در برابر استعمارگران خارجی را طرح میکند. در همین گزارش در توصیف مصطفی آزمایش آمده است: «رویکرد خاص مصطفی آزمایش و کشف حجاب همسرش گواه بر آن است که وی دين اسلام را قبول نكرده بود تا بتواند در کشورهای غربی اقامت بگیرد و فعالیتهای ضداسلامی را در قالب ترویج صوفیه پیش بگیرد.»
ایلیا میم. رامالله:
پیمان فتاحی مشهور به ایلیا میم. رامالله تا پیش از سال ۱۳۸۴ از طریق سخنرانیهایی که در فرهنگسراها و تالارهای رسمی ایراد میکرد، علاقهمندان به معنویت و عرفان را به خود جلب مینمود. مخاطبان او در قالب جمعیتی به نام آلیاسین و به عنوان یک مردمنهاد (NGO) ثبت شده بودند. پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدینژاد و تشکیل دایرهای برای مبارزه با فرق و مذاهب در وزارت اطلاعات، برخورد با این جمعیت آغاز شد و پیمان فتاحی به عنوان بنیانگذار یک فرقه جدید دو نوبت در سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ بازداشت گردید. اتهام او ترویج «پلورالیسم دینی» بوده است که به نظر میرسد علت آن از یکسو، نگرش یا رویکرد کلینگرانه او درباره ادیان و مذاهب موجود (multi faith approach) در جهان و از سوی دیگر واکنش دولت وقت به مباحثی است که رقیب سیاسیاش در دوران موسوم به اصلاحات در جامعه تشویق میکرد (تکثرگرایی / پلورالیسم دینی). این جمعیت انتشاراتی به نام تعالیم حق داشتند و آثار مکتوب پیمان فتاحی را منتشر میکردهاند. در جلد اول کتاب آمین، صراحتا فرقه بودن جمعیت آلیاسین رد شده و در جهت خلاف آن استدلال شده است. نویسنده یا نویسندگان کتاب آمین معتقدند جمعیت آلیاسین از ابتدا یک رویکرد ضدفرقهای داشته و همواره از تفرقه پرهیخته و به وحدت «الهیون» تاکید داشته است.
در حال حاضر یک پایگاه اینترنتی به نام استاد ایلیا میم. رامالله وجود دارد که توسط شاگردان پیمان فتاحی از خارج ایران اداره میشود. پستهای این پایگاه اینترنتی تاریخ ندارند و بنابراین نمیتوان با اطمینان گفت که تا چه حد، این پایگاه اینترنتی هنوز فعال است. درباره علت تاسیس چنین پایگاهی در بخش درباره ما، علاوه بر ضرورت معرفی مستند استاد ایلیا چنین توضیحی آمده است: «از طرفی بعضی از افراد فرصتطلب از چنین شرایطی در جهت منافع شخصی خود استفاده کرده اند و بعضی از پیروان را مورد سوءاستفاده قرار میدهند یا نظرات و تمایلات خود را از این طریق اعلام میکنند. بعضی از افراد هم از سر محبت یا مغرضانه، اخبار مبهم یا نادرستی را بین دوستان پخش میکنند.» در مواضع پیمان فتاحی، انتقاد از خشونتگرایی در اسلام رسمی دیده میشود. او منتقد اسلام سیاسی و همچنین برخی احکام اسلامی مانند اعدام، ارث و سنگسار را نکوهش کرده است و عدمتطابق قوانین اسلامی در مسائل زنان با هنجارهای روز را نادرست ارزیابی میکند. او مشخصا از حق طلاق زنان دفاع میکند. اولین حملات به او در ۱۳۸۳ و توسط روزنامه حکومتی کیهان انجام شده است.
عرفان حلقه:
بنیانگذار عرفان حلقه، محمدعلی طاهری متولد ۱۳۳۵ است. فعالیتهای او در راستای معرفی نوعی عرفان که آن را با صفت «کیهانی» متمایز میسازد، از دهه هشتاد خورشیدی و در قالب یک موسسه فرهنگی-هنری با نام «عرفان حلقه» شروع شد. در ۱۳۸۹ با محدودیتهای حکومتی مواجه و چند نوبت بازداشت و به اتهاماتی، مانند ارتداد محکوم شد و حتی حکم اعدام گرفت. برخی مراجع شیعه مانند مکارم شیرازی، علوی گرگانی و صافی گلپایگانی با استناد به محتواهای منتشر شده توسط موسسه او، محمد علی طاهری را مرتد اعلام کردند. حکم اعدام او توسط دیوان عالی کشور نقض گردید و طاهری به مدت بیش از هفت سال را در زندان سپری کرد. گفته میشود که سخنرانی علی خامنهای، رهبر حکومت، در اواخر سال ۱۳۸۹ علیه آنچه او «عرفانهای کاذب» و وارداتی خوانده در تشدید برخوردها با عرفان حلقه موثر بوده است. همچنین خبرگزاریهای وابسته به حکومت، مانند خبرگزاری فارس، از اصطلاح «فرقه» برای اشاره به مجموعه عرفان حلقه استفاده کرده است، حتی اعضای این مجموعه را در اردیبهشت ۱۳۹۰ به تدارک دو فقره ترور ناموفق متهم نمود.
بخشی از فعالیتهای این مجموعه که همچنان در خارج از ایران تداوم دارد درمانگری است. آقای محمدعلی طاهری و شاگردانش مدعی هستند که توانایی درمان دارند که حتی قابل آموزش است. تا این لحظه آخرین مصاحبه مهم بنیانگذار عرفان حلقه با شبکه تلویزیونی بیبیسی در ۲۴ دسامبر ۲۰۲۲ است که در آن قابلیت درمانگری را تایید کرده اما آن را فقط بخش کوچکی از آموزشهای معنوی مجموعه خود میداند. مجموعه عرفان حلقه هم از پایگاه اینترنتی برخوردار است و هم با استفاده از رسانه یوتیوب، از تلویزیون و حتی امکان پخش آنلاین بهره میبرد. عرفان حلقه همچنین اطلاق لفظ «فرقه» به خود را رد و محکوم میکند و برای نفی این عقیده که یک فرقه است، از بابت تدارک کلاسهای درسی، شهریه از متقاضی دریافت مینماید. محتواهای آموزشی عرفان حلقه از طریق صفحه اول پایگاه اینترنتی در اختیار عموم قرار دارد. اما برای ورود به پایگاه اینترنتی، احتیاج به معرف است؛ به عبارت دیگر، ورود در مجموعه به معرفی یک عضو قبلی وابسته است.
حلقههای یونگی:
کارل یونگ به تعبیر رایج، یکی از پیامبران معنویت عصر جدید است. او خود از شاگردان مکتب فروید بود که از بستر مادهگرایانه (ماتریالیستی) روانکاوی فرویدی پا فراتر گذاشت؛ در نتیجه، ضمن اینکه بیش از فروید و ابداعاتش در روانشناسی، به غیر علمی بودن متهم شد، مخاطبان هر چه بیشتری هم در میان لایههای مختلف اجتماعی به دست آورد. شیوه خاص او در طرح کردن مضامینی بسیار کهن که در اسطورهشناسی، دینپژوهی، الهیات و مطالعات دینی هم به نوبه خود مطرح میشد، از محدودههای رشتههای دانشگاهی و مخاطبان آن فراتر رفت و صورتی عامیانه هم پیدا کرد. روانکاوی یونگی جایی میان دانشگاه و عرصه عمومی (public sphere) نشست و در سراسر جهان، حلقههای مطالعاتی یونگی گسترش پیدا کرد که شرح تاریخچه این گسترش در کتاب یونگیهای تامس کیرش با نام فرعی «چشمانداز تاریخی و تطبیقی» آمده است. دیوید تریسی (David Tacey) صاحب اثری به نام «یونگ و عصر جدید» به جایگاه یونگ در موج معنویتگرایی جدید در جهان میپردازد. تیسی که استاد زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاههای استرالیا است، با گذراندن دورههای روانکاوی یونگی، به تدریس روانکاوی یونگی در استرالیا مشغول شد و در جزوهای به تشریح این واقعیت پرداخت که چگونه مخاطب حتی در محیطهای دانشگاهی، ناخودآگاهانه به مسیر فرافکنی فیگورهای کهنالگویی بر روی تصویر این پژوهشگر سوئیسی، کارل یونگ میافتد. یونگ پیش از آنکه به عنوان یک پژوهشگر در قلمرو حیات روانی دیده شود، به صورت کهنالگوی «حلیهگر / چارهساز»، (tricker) «دیونیسوس / خداوندگار شور و مستی» و یا «جادوگر» (magician) درک میشود.
قابل ذکر است که مدخل کارل گوستاو یونگ در ویکیفقه که میتوان آن را سخنگوی فرهنگ دینی جریان اصلی (mainstream) در ایران دانست و علیالظاهر پدیدهها را از منظر فقه اسلامی روایت میکند، زبان محتاطانهای در معرفی یونگ در پیش گرفته است که قابل ملاحظه است: «یونگ دارای افکار و رفتارها و گفتارهای دینمدارانه بوده است. او الحاد جزماندیشانه فروید را نمیپذیرد بلکه برای تمام ادیان ارزش واقعی قائل است. برخلاف فروید، یونگ مدافع دین است و فکر میکند تجربههای دینی به یک معنی واقعی هستند و برای جامعه ضرورت دارد. او رویاها و حقایق ملکوتی دینی را به هم پیوند داده و معتقد بود صور ازلی، قلمرو دین هستند و از راه رویاها نمایان میشوند. او همچنین مطالعاتی در قرآن کریم داشته و برخی افکار خود را بر سوره مبارکه کهف تطبیق میکند.» (بنگرید اینجا)
در ایران، به تبع ترجمههایی که از خیلی سال پیش از آثار کارل یونگ به عمل آمد، آشنایی اجمالی در اهل کتاب درباره دیدگاه یونگی پدیدار شد. به مرور دورههای کارگاهی، مشابه نمونههای جهانی، توسط سخنرانان متفنن / آماتور (غیردانشگاهی) برای آموزش مفاهیم و اصطلاحشناسی یونگی (عموما در تهران) برگزار شد. از قدیمیترین این سخنرانان که در جلب مخاطب بسیار موفق عمل کرد، ناهید معتمدی بود که دورههایش در چند ترم با اخذ شهریه برگزار میگردید. این دورهها بعدها توسط دکتر علیرضا شیری که خود را شاگرد ناهید معتمدی مینامید، به صورت سیستماتیکتری ادامه پیدا کرد. سخنرانان جوانتر در تهران مانند محمد مهدی کهروبی و وحید شاهرضا با استفاده از الگوی موفق نسل پیش خود، دورههای یونگی را به طرق مختلف ادامه دادند. مطابق با محتوای وبسایت «روانتحلیل» در مردادماه ۱۳۹۹، این گروه به محوریت کهروبی، فراخوان شرکت در دورههای تربیت مدرس و تحلیلگر یونگی انتشار داده است که احتمالا در پایان این سال با تعطیلی مراکز آموزشی به علت همهگیری کرونا، تداوم پیدا نکرده و یا به صورت غیرحضوری برگزار شده است.
به گواهی آنانکه با مدرسان اندیشه یونگ در ایران آشنایی مستقیم دارند این افراد گاهی توسط نهادهای امنیتی مورد سوال قرار میگرفتند و یک کنترل امنیتی در خصوص آنها همواره وجود داشته است. اما چنین کنترلی تقریبا هیچ بازتاب رسانهای نداشته است. بر اساس همین جو امنیتی پیرامونی میتوان درک کرد که نوعی لحن سیاستمدارانه برای دور کردن خطر در محتواهای ارائه شده توسط یونگیهای ایرانی وجود داشته است. به عنوان نمونه، ناهید معتمدی در گفتوگوی خود با علیرضا شیری میگوید: «خود یونگ هم برای درمان از همه روشها و تکنیکها کمک میگرفت اما از ملات اصلی فلسفه خودش استفاده میکند. این فلسفه اگر دقت کنیم میتوانیم ببینیم نعل به نعل بر فلسفه اسلامی منطبق است. ما حتی می توانیم شباهتهای زیادی بین این فلسفه و ذن ببینیم. من فکر میکنم یونگ از قسمتی صحبت میکند که بین ادیان مشترک است. آن خرد عمقی که در تمام ادیان وجود دارد.» (وبسایت دکتری شیری / مورخه ۱۳۹۳) این تلاش برای اتخاذ یک زبان مسالمتجویانه با هواداران ادیان رسمی، در رفتار محمدعلی طاهری، رهبر عرفان حلقه، درویشان گنابادی (که خود را موکدا شیعه دوازدهامامی نامیدهاند) و پیمان فتاحی (ایلیا) هم دیده شده است. اگر اصلا بتوان ادعا کرد که یونگیهای ایران مانند درویشان صوفی، هواداران ایلیا میم. رامالله و یا عرفان حلقه، تحت فشار و سرکوب قرار داشتهاند، احتمالا فشار کمتری تحمل کردهاند؛ شاید به این دلیل که زیر عنوان «روانکاوی» یا «روانشناسی» از ظاهر علمیتری برخوردار بوده و حالت سازمانی کمتری داشتهاند. محل برگزاری نشستهای یونگی در تهران، منازل شخصی (غالبا مناطق شمالی تهران، مانند شهرک غرب، سعادتآباد، مجتمع پارکوی و…) و هم فرهنگسراها بوده است.
حلقههای یونگی در تهران احتمالا به صورت کمتر آشکاری هنوز فعالیت میکنند. آنها را میتوان نوعی جریان دینی-علمی غیررسمی یا نیمهرسمی دانست که تلاش میکند که میان زبان باورمندان و ناباورمندان یک وجه مشترک بیابد. تجربه این فعالان از فعالیت در محیط خاص تحت کنترل جمهوری اسلامی، احتمالا مشتمل بر تحصیل و تدوین یک زبان مشترک میان باورمندان و ناباورمندان بوده است. با این همه، نمیبایست از نظر دور داشت که استیلای تمامیتخواهانه مذهب شیعه بر ایران و پهنه گسترده سرکوب درونی و هراس دائمی که به خودسانسوری، ارائه تفسیرهای گاه مصلحتجویانه، غیرروشمندانه و نیز به دور از منظومه فکری مورد ادعا انجامیده همگی راه را برای تکوین یک مشی راستین مبتنی بر خودپشتیبانیگری نزد ناباورمندان (به معنای عام تعریفشده در این پژوهش) سد کرده است. روشن است در جایی که ناباورمند نمیتواند ناباوریاش را (باور غیردینی خود) در یکپارچگیاش اظهار کند و تمامیتخواهی دینی حتی پندار او را از خودش نیز کژ و کوژ میکند، هر کوششی برای شالودهسازی یک بستر جهت همدلی و همفهمی باورمند و ناباورمند به همان میزان با کاستی، نابسندگی و بیفرجامی روبرو خواهد بود. این مسئله در فصل «امکان تئوریک برای تدوین چشمانداز حقوقی» به نحو جداگانه طرح گردیده است.
یوگیستها:
اگر لفظ لاتین یوگا (Yoga) را گوگل کنید، نهصد و هفده میلیون نتیجه نمایش داده خواهد شد. یوگا اگرچه متعلق به فرهنگ هندیان باستان (هندوها) است؛ اما مانند بسیاری دیگر از محتواهای فرهنگی این شبهجزیره دیگر امروز جهانی شده است و به فراخور جهانیشدن نسبت به خاستگاه اولیه خود تغییراتی کرده است. گفتنی است که اولین اشارات به یوگا همچون نوعی تمرین فیزیکی به کتاب مقدس ریگودا بازمیگردد. پژوهشگران دانشگاهی معتقدند که یوگایی که امروز میشناسیم در درازای زمان عناصری را از دست داده و همینطور به دست آورده است. در کشورهای توسعهیافته و همینطور در کشورهایی مانند ایران، سالنهای ورزشی به آموزش و تمرین یوگا میپردازند. اما تفاوت این شکل از تمرین ورزشی با دیگر اقسام ورزشها در این است که خاستگاه یوگا به فلسفه کهن هندوها بازمیگردد و میتوان آن را یک نوع فلسفه عملی دانست. یوگا در واقع نه صرفا یک ورزش، بلکه یک مشرب معنوی یا یک سنت دینی هم ارزیابی میشود. بر همین اساس، پایگاههای رسانهای جریان اصلی در ایران که توسط بودجههای حکومتی اداره میشوند، محتواهایی علیه یوگا انتشار دادهاند. در ویکیفقه، مدخل «حقیقت یوگا» از واقعیت سری و پنهان یوگا سخن گفته شده است و برخی آیات قرآنی، مانند آیات ۸۱ تا ۸۳ سوره مریم را دال بر رد یوگا دانسته است. مطابق با مقاله آمده در این مدخل، هدف یوگا ارتباط با نیروهای شیطانی و در نهایت واژگونکردن تمامی ارزشهای بشری است. در این مقاله، در واکنش به پژوهش تطبیقی مرحوم داریوش شایگان، میان عرفانی هندویی و عرفان اسلامی، هر گونه نسبت خویشاوندی میان این دو قویا رد شده است.
در ایران هم مانند بسیاری دیگر از کشورهای حال حاضر دنیا، یوگا کم و بیش پیراسته از ایدئولوژی پشتیبان آن، در سالنهای ورزشی تمرین میشود. اما احتمالا نهادهای امنیتی که مسئول مبارزه با فرقهگرایی شدهاند، بر شیوه تمرین یوگا نظارت میکنند. مطابق با گزارشی در پایگاه خبری-تحلیلی «فرقهنیوز»، (مورخه بهمن ۱۴۰۰) با عنوان «برگزاری دوره یوگای خنده غیرقانونی است» میتوان استنباط کرد که آموزش یوگا در ایران تنها به عنوان ورزش جواز قانونی دارد و بنابراین هر گونه پسوند و پیشوندی که موسسات بخواهند برای تبلیغ یوگا استفاده کنند، حتی تعبیری مانند «یوگای خنده»، منع قانونی دارد. در سال ۱۴۰۱ دستکم دو مطلب علیه یوگا به منزله نوعی فرقه منتشر شده است که احتمالا بر پتانسیلی دلالت میکند که جامعه ایرانی به تبع جامعه جهانی دارد؛ یعنی تلقی از یوگا به منزله نوعی رویکرد به جهان درون و بیرون، یا به عبارتی نوعی دین یا رویکرد دینی. در یکی از این یادداشتها با نام «تفاوت اسلام و یوگا» (خرداد ۱۴۰۱) به رد نظر کسانی میپردازد که میان یوگا و اسلام شباهتهایی دیدهاند؛ فیالمثل برخی حرکت یوگیها را با نماز مسلمانان مقایسه کردهاند. میتوان حدس زد که این مقایسهها، مانند آنچه خانم ناهید معتمدی میان فلسفه یونگی و فلسفه اسلامی طی مصاحبهای گفت که تلاشی از ناحیه ناباورمندان، برای مصالحه و زمینهسازی برای گفتوگوی دو طرفه با باورمندان است. در مقاله پیشگفته، بدون اینکه به نظر افراد حقیقی اشارهای شود و یا نامی از کسی بیاید، از پنج منظر، میان اسلام و یوگا تفاوتها فهرست شده است. پیششرط هر زمینه مشترک جهت گفتوگوی باورمند و ناباورمند آن است که دسته دوم نخست و از اساس بتواند به نحو اصولی و بنیادین از خودش، عقاید غیردینیاش و هستی یکپارچهاش (به عنوان شهروند ناباورمند) پشتیبانی کند. زینرو، ضرورت دارد شرایطی فراهم باشد که طرف دیگر گفتوگو، با احساس امنیت و آرامش، عقاید خود را ابراز کند. تنها در تحقق یک دیالوگ (گفتوگو) واقعی، امکان نقادی فراهم میشود.
فرقهنیوز در یادداشت کوتاه دیگری به تاریخ مرداد ۱۴۰۱ به خاستگاه هندی یوگا اشاره میکند و مینویسد: «اما یکی از نکاتی که مروجان یوگا برای جذب مخاطبان خود به یوگا به آن میپردازند، ارائه تصویری متمدنانه و متجدد و نو از یوگا است؛ به گونهای که با جستوجوی کلمه یوگا در کانالهای جستوجو بخش مهمی از تصاویر ارائه شده یوگا از کشورهای غربی و انسانهای متجدد و اروپایی و به اصطلاح چشمآبیها دیده میشود و این گونه به مخاطبان القا شود که یوگا نه یک آیین هندی مربوط به چند قرن پیش و تجربهای از گذشتگان هند، بلکه آیینی جدید و راهگشا برای انسان امروزه است.» نام این یادداشت مروجان یوگا و ارائه تصویری غربی و متجدد از یوگا» است. در این یادداشت، مانند بسیاری دیگر از یادداشتهایی که گفتمان جریان اصلی (باورمندان) علیه ناباورمندان در ایران امروز تولید میکند، دو گانه شرق و غرب، به منزله یک دوگانه ارزشی (شرق مثبت، غرب منفی) بازتولید میشود و حتی درونمایههایی از جدلیات سیاسی میان بلوک شرق و غرب سابق، در این جدل دینی مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان نمونه در یادداشت پیشگفته آمده است که «بهعلت دوری یوگا از مباحث الهیاتی و عدموجود پایههای توحیدی در این آیین، غربیها و نظام سرمایهداری حاکم بر آن، سخت به دنبال ترویج آن در میان مردم مغرب زمین میباشند.» دوگانهسازی ارزشمدارانه میان شرق و غرب، به ویژه در آثار نویسندگان مشهور به سنتگرا (جاویدان خرد / حکمت خالده) به صورت برجسته و بارز دیده میشود. سنتگرایان که مدافع تفسیری از تکثرگرایی مذهبی هستند با تاکید بر کنارهگیری از دنیای متجدد و فناوریهای آن، خود به منزله یک جریان دینی با حدی از فاصله از جریان اصلی، مورد بررسی این نوشتار قرار خواهند گرفت؛ اما گفتنی است که جریان سنتگرایی، چندان در معرض سرکوب و تعقیب جریان اصلی قرار نداشته است.
بهاییان:
دین بهایی در قرن نوزدهم میلادی در ایران بنیان گذاشته شد. اما پیروان آن علیرغم اینکه سرزمین مقدس خود را ایران میدانند؛ به ویژه در دوران قاجار و در عصر حاکمیت جمهوری اسلامی، در ایران تحت شدیدترین سرکوبها و تعقیبها قرار داشتهاند. امروز تخمین زده میشود که مابین پنج تا هشت میلیون بهایی در سراسر دنیا وجود دارد که فقط درصدی از آنها در ایران زندگی میکنند. سرچشمه آیین بهایی، به تحولات فقهی و الهیاتی داخل حوزههای شیعه در اوائل دوران قاجار، به شیخی به نام شیخ احمد احسایی بازمیگردد؛ اما این محمدعلی باب، تاجر و روحانی شیرازی بود که وعده ظهور پیامبری در آخرالزمان را داد و پس از او، بهاءالله، خود را همان پیامبر وعدهدادهشده معرفی کرد. پس از بهاءالله، عبدالبهاء فرزند او، به رهبری آیین بهاییت رسید.
اگرچه خاستگاه اولیه دین بهایی، اسلام شیعی است؛ اما دین بهایی اکنون یک دین مستقل است که بر سه اصل یگانگی خداوند، یگانگی دین و یگانگی انسانیت تاکید دارد. در فاصله یکصد ساله مابین ۱۹۱۰ تا ۲۰۱۰ این دین سریعترین گسترش را در مقیاس سیاره داشته است. در میان ادیان غیررسمی داخل مرزهای ایران، احتمالا هیچ دینی به اندازه دین بهایی مورد سرکوب شدید و آزار سیستماتیک نبوده است. علمای شیعه که پس از ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) مبادرت به تاسیس یک حکومت دینی کردند، بهاییان را نظر به خاستگاه شیعی خود، اصلیترین دشمن ایمانی و معنوی ارزیابی میکنند و همراستا با تبلیغات رایج سیاسی، به ویژه پس از انقلاب سال ۵۷ که رقیبان و «دشمنان» به بیگانگان منتسب و خصوصا به وابستگی به اسرائیل و انگلیس و آمریکا متهم میشوند، دین بهایی، همواره دینی با سرچشمه خارجی وانموده شده است. جاوید رحمان، گزارشگر سازمان ملل در این مورد گزارش میکند: «از سال ۱۹۷۹ تا به حال بیش از ۲۰۰ ایرانی بهایی صرفا بر مبنای باورهای دینی خود اعدام شدهاند که تقریبا نیمی از آنها از نمایندگان انتخاب شده شوراهای بهایی در سطح محلی یا ملی بودهاند. از آنجا که مقامات ایرانی و نظام عدالت کیفری ایران بهاییان را «کافر حربی» به شمار میآورند، قتل بهاییان با مصونیت قضایی همراه بوده و نقض حقوق انسانیشان پیگیری و بررسی نشده است.» (نگاه کنید به اینجا – مورخه مردادماه ۱۴۰۱) بهاییان صاحب کتابهای مقدس خود هستند که از میان آنها آثار به جامانده از باب، بهاءالله و عبدالبهاء مهمتر است. از میان آثار بهاءالله، مکتوبات مقدسی به زبان فارسی هم موجود است. بنابراین برای اولین بار از زمان سیطره دین اسلام بر سرزمینهای ایرانی، متن مقدسی به زبان فارسی پدید آمده است. اما این باعث نمیشود که دین بهایی، به عنوان یکی از ادیان اهل کتاب، به رسمیت شناخته شود. مقامات جمهوری اسلامی از ابتدای حاکمیت خود، دین بهایی را به عنوان یک دین ضاله (گمراه) تحت فشار و تبعیضات سیستماتیک قرار دادهاند که اخراج بهاییان از مدارس، دانشگاهها و حتی مصادره زمینها و اموال آنها بخشی از این سیاست فشار و تبعیض بوده است. پیروان دین بهایی به تبعیت از رهبران خود، تمایلی به ورود در فعالیتهای سیاسی ندارند؛ اما عبادتگاههای مقدس آنها و مراکز آیینی بهایی در سراسر دنیا فعال هستند و برای ارزشهای امروز جهانی، از جمله حقوق زنان و حقوق بشر به طور کلی تلاش میکنند.
پایگاه خبری-تحلیلی فرقهنیوز که میتوان آن را سخنگوی باورمندان وابسته به حکومت دانست در گزارشی مینویسد که ۶۵ نفر از سران ارتش شاه بهایی بودهاند. در این گزارش تصاویری از گزارشهای ساواک درباره تبعیت سازمانی بهاییان استخدامشده در ارکان مختلف ارتش از بیتالعدل (مرکز مقدس بهاییان در اسرائیل) منتشر شده است. شاداب عسگری که به عنوان پژوهشگر مسائل نظامی و نویسنده کتاب «بهاییان نظامی در حکومت پهلوی دوم» از او یاد میشود، در قالب گفتوگو اظهار میکند: «ارتشبد فردوست میگوید: «سازمانهای دولتی گاهی از ساواک سوال میکردند که فلان فرد در تعرفه استخدامی یا تعرفه سالیانه، در مقابل مذهب خود را «بهایی» معرفی کرده، با او چه باید کرد؟ ساواک جواب میداد: اگر برای استخدام است، استخدام نشود، مگر اینکه بنویسد مسلمان و آنهایی که استخدام شدهاند باید در مقابل مذهب «مسلمان» بنویسند و اگر نه، بازنشسته شوند.» این پاسخ رسمی ساواک بود، ولی رعایت نمیشد و ساواک نیز حساسیتی نداشت.» فرقهنیوز که اخبار و گزارشهای متعددی به ویژه علیه بهاییان منتشر میکند با انتشار این گفتوگو از یکسو، رژیم سیاسی پادشاهی را به علت فقدان حساسیت منفی نسبت به بهاییان محکوم میکند و از سوی دیگر، بهاییان را به عنوان یک دین غیررسمی (در ایران) که برخوردار از هویت سازمانی و رفتار سازمانی است، خطرناک میانگارد. (نگاه کنید اینجا – مورخه مرداد ۱۴۰۱)
(مورد خاص) سنتگرایان:
در ایران مرام و مشرب سنتگرایی با سید حسین نصر و داریوش شایگان دو تن از اعضای انجمن (سابق) شاهنشاهی فلسفه و موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه (فعلی) به یاد آورده میشود. چهرههای جدیدتر این مشرب فلسفی و دینی در ایران، از جمله سعید بینای مطلق، بابک عالیخانی و نصرالله حکمت هستند اما به نظر میرسد که حلقه سنتگرایی در ایران به صورت نیمهپنهان جلسات خود را برگزار میکند. این مشرب اگرچه در میان دانشگاهیان ایرانی هواخواه دارد، اما بنیانگذارش، رنه گنون (Rene Guenon) فرانسوی است که با نام عبدالواحد یحیی، در سال ۱۹۱۲ مسلمان شد و به تصوف گرایید. سید حسین نصر در کتاب معرفت و امر قدسی مینویسد: «گنون برای انجام وظیفه مجبور بود به یک معنی افراطی باشد. او ناچار بود زمینه را به طور کامل فراهم کند تا امکان هر خطایی از بین برود؛ لذا یک لحن مصالحهناپذیر و جدلی داشت و اغلب این لحن مانع از این میشد که بسیاری از مردم توصیف وی از حکمت سنتی را درک کنند.» یکی از مهمترین آثار رنه گنون، به نام سیطرهی کمیت و علائم آخرزمان توسط یک دانشگاهی ایرانی به نام علیمحمد کاردان به فارسی ترجمه شد. کاردان علیرغم اینکه از شاگردان تجددخواهان نسل اول ایرانی، مانند علیاکبر سیاسی، عیسی صدیق و محمدباقر هوشیار بود، دست به ترجمه اثری برد که میتوان آن را منشور سنتگرایی مدرن تلقی کرد.
سنتگرایان (traditionalists)، همانطور که از نامشان برمیآید، آثار خود را برمبنای یک دوگانه مفهومی میان سنت و تجدد (مدرنیته) استوار میکنند. آنها معتقدند که تمامی کلانروندهایی که در اروپای پس از عصر روشنگری پدید آمد و به اصطلاح امر مدرن را تاریخا محقق نمودند، انحرافهایی از امر سنتی حاوی معنویت بود. بنابراین میتوان گفت که سنتگرایی، شکلی از دفاع از امر معنوی و دینی با دفاع از امر سنتی به طور کلی در برابر امر مدرن است. اگرچه چنین موضعی آنها را به ویژه در جدلیات سیاسی، در مظان اتهام به ارتجاع (reaction) یا واکنش کور به تجدد (مدرنیته) قرار میدهد؛ اما عموم نویسندگان سنتگرا به پیروی از گنون، چنین شگردی را برای دفاع از دین، مثبت و هوشمندانه تلقی میکنند. در انتقاد از گنون و سنتگرایی به طور کلی، کسانی بر این گمان هستند که دوگانهسازی از شرق و غرب که اولین بار در آثار مستشرقان (orientalists) پیدا شد، زمینهساز ظهور مشرب سنتگرایی بوده است. به این شکل که سنتگرایان، به ویژه شخص گنون، همان دوگانهسازی از شرق و غرب در چنین آثاری را گرفته، به لحاظ ارزشی واژگون کرده و به عنوان سنتگرایی مطرح کردهاند. برانون اینگرام (Brannon Ingram) مینویسد: «سنت ادبی مستشرقان چنانکه عموما فهم میشود در آثار گنون بازتولید میشود به این صورت که کلیشههای غربیان درباره شرق حفظ شده است؛ اما با ارزشگذاری معکوسی طرح میشود؛ به این معنا که آنچه در گفتمان مستشرقان منفی ارزیابی شده، گنون مثبت ارزیابی میکند. بهعبارت دیگر، شرق قهرمان ادبی نوشتههای گنون است با همان کلیشههایی که به پیشانیاش چسبانده شده است.» (نگاه کنید به: اینجا)
در این صورت، فیالمثل، بیعملی و انفعال هندیها، تعبیر به مقاومت خشونتپرهیز، دنیانکوهی آنها تبدیل به معنویتگرایی، فقدان فردگرایی در فرهنگ آنها، تعبیر به دیگرخواهی و ایثارگری و فقدان نگرشهای معطوف به درآمدزایی و کارآفرینی تعبیر به فقدان روحیه تملک میشود. اما این نکات از باب انتقاد از سنتگرایی طرح شده است. سنتگرایی را به هر حال میتوان نوعی سازوکار دفاعی از ناحیه گروهی از دینخواهان و معنویتگرایان در برابر کلانروندهای دنیای جدید تعبیر کرد.
آنچه سنتگرایان را از دیگر اشکال دینباوری در جامعه ایران متمایز میسازد، احتمالا این واقعیت است که برخورد شدید و حذفی با آنها از ناحیه دستگاههای رسمی گزارش نشده است. تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی، وقتی استقبال از اسلام را در اروپا گزارش میکند، از گنون و پیروانش نام میبرد بدون آنکه گرایش او را به تصوف ذکر کند. به نظر میرسد نوعی مماشات با سنتگرایان در ایران امروز از ناحیه دستگاههایی که مامور به حذف و برخورد با «فرقهگرایی» هستند در دستور کار باشد. با این حال، نگرش کلیگرایانه، تکثرگرایانه و همدلانه سنتگرایان با تمامی سنتهای دینی موجود، به تفریق از انواع جدید دینگرایی، محل اختلاف آنها با باورمندان سنتی است. جلب حمایت سنتگرایان برای مشارکت در گفتوگوهای دینگرایانه و ارائه محتواهای سطح بالا و نکتهسنجیهایی که معطوف به انتقاد از فرهنگ متاخر بشر است، برای تحقق گفتوگو میان باورمندان و ناباورمندان مفید به نظر میرسد.
از میان سنتگرایان، فریتیوف شوان که مانند گنون برخی آثارش به فارسی ترجمه و منتشر شده، مورد واکنش برخی چهرههای منتسب به سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی واقع شده است. عبدالله شهبازی در کتابی به نام فرقه مریمیه، با اتکا به آثار برخی پژوهشگران دیگر درباره شوان، نه فقط او، بلکه به کل جریان سنتگرایی از جمله شخص سید حسین نصر حمله میکند. در این مورد در بخش «شگردهای حاکمیت جمهوری اسلامی در برخورد با ادیان غیررسمی» بیشتر خواهیم پرداخت.