اگر آنها که به وجود خدا باوری ندارند، میخواستند قصههای آموزنده تعریف کنند. قصههای آنها در مقایسه با قصههای کتب مقدس که حول باور به خداوند میگردد، چه کیفیتی پیدا میکرد!؟
فیلم «انجمن برف» که در سال ۲۰۲۳ اکران شد، قصهای ست متواضعانه، برمبنای یک اتفاق واقعی که در ۱۹۷۲ رخ داد، با یک پرسش ساده در انتها، اینکه «چطور میتوان ادعا کرد که خدایی هست!؟» اعضای جوان یک تیم راگبی دانشجویی در اوروگوئه که به حکم ماهیت مذهبی آموزشگاهشان، «باشگاه مسیحیهای قدیمی» نام داشت، برای شرکت در یک مسابقه راگبی، تدارک سفری هوایی به شیلی میکنند. اما هواپیمای آنها دچار سانحه شد و تمامی آنچه خلبان کارکشته توانست انجام دهد، فرودآوردن هواپیما در ارتفاعات برفی «آند»، مابین اروگوئه و شیلی بود. هواپیما به جای اینکه به صخرهها و قلههای سنگی برخورد کند، بر زمینی نسبتا مسطح مابین کوهها سُر خورد و در نتیجه، همه ۴۵ نفر مسافر و خدمه نمردند؛ بلکه بعضی از آنها زنده ماندند و خوشبین بودند که کمک هوایی بهزودی میرسد.
اما انتظار آنها به درازا کشید و دست به خوردن از گوشت تن مسافرانی بردند که درجا مرده بودند یا به مرور از سرما و گرسنگی جان میدادند! خلبان پیش از آنکه نفس آخر را بکشد، زیر لب گفته بود که «خدا با شماست!» اما در ۷۲ روز جهنمی بعد از آن، از خداوند هیچ خبری نشد! بعضی از اعضای تیم که همگی جوان بودند، مکرر نیایش کردند؛ آنها میگریستند و بازگشت به خانه و خانواده را از «پدر آسمانی» تقاضا میکردند. اما جز آنکه وضع دائم بدتر و بدتر شود، هیچ اتفاقی نمیافتاد! آنها که ایمان محکمتری داشتند، در ابتدا قبول نکردند که از گوشت تن همتیمی خود بخورند تا زنده بمانند تا وقتی که از رادیوی ترانزیستوری شنیدند که عملیات جستجو بدون نتیجه به پایان رسیده است! وقتی آخرین امید واقعی، یعنی امید به انسانهای دیگر از دست رفت، یکی یکی برخاستند تا با خوردن گوشت تن همنوع خود، چند روزی بیشتر زنده بمانند!
یکی از بچههای جوان، وقتی از رفیقش شنید که باید همچنان به نجات از سوی پدر آسمانی ایمان داشت، به سقف کابین شکسته هواپیما، بالای سر خود اشاره کرد و گفت که آسمان من و سقفاش همینجاست! و به بچههایی امید دارم که با پنجره شکسته هواپیما، گوشت تن رفقای ازدسترفته را میکنند و لقمه درست میکنند! او به کسی ایمان داشت که در دقایق آخر زندگیاش، کاغذی نوشت تا رضایت خاطر خود را از خوردهشدن پس از مرگ توسط دوستانش ابراز کرده باشد. او که میخواست دوستانش بدون عذاب وجدان از تن او بخورند، در نامهاش نوشته بود: «هیچ عشقی از این بالاتر نیست که فدای دوستانت شوی!» در غیاب عیسی مسیحِ داستانهایِ مذهبی که خود را فدیهی انسانها کرد تا آنها را برهاند، آنها به عیسای یکدیگر تبدیل شدند و از گوشت تن خود، یکدیگر را تغذیه کردند تا از حادثهای مرگآفرین و شکنجهبار، رهایی یابند.
تیم پژوهشی گفتوشنود، تماشای این فیلم خوشساخت، محصول اسپانیا، به کارگردانی جی.ای. بایونا را به همه علاقهمندان به مباحث الهیاتی پیشنهاد میکند.
«انجمن برف» از شبکهی نتفلیکس، در حال پخش است.