تاملی در هزینه‌های عاطفی نقض حقوق خداناباوران

«حتی در برابر افراد نزدیک به خودم که نه مذهبی هستند نه سیاست‌های نظام حاکم را ذره‌ای قبول دارند، وقتی از خداناباوری من مطلع می‌شوند، وارد فاز نصیحت می‌شوند. بنابراین من جایی حرف می‌زنم که خیلی هزینه‌ای برایم نداشته باشد».

این سخن دختری به نام «شعله» است که در اصفهان زندگی می‌کند و در گفت‌وگو با یک وبسایت فارسی‌زبان از تجربه خود به عنوان خداناباور در جمع شهروندان و اطرافیان خود می‌گوید. 

او در این گفت‌و‌‌گو که در خرداد ۱۴۰۱ انجام گرفت در توضیح اینکه منظورش از «هزینه» چیست، آن را بیش‌تر هزینه‌های عاطفی ارزیابی می‌کند و تاکید می‌کند از اینکه سخن بگوید ولی به رسمیت شناخته نشود، احساس ناگواری به او دست می‌دهد به گونه‌ای که برای او «غیرقابل تحمل» است.

توضیح خود او را بخوانیم: «همین که من و اندیشه‌ام به عنوان یک تفکر مستقل به رسمیت شناخته نشوم، برای من غیرقابل تحمل است. حتی گاهی محبت اطرافیان به این دلیل از ما دریغ می‌شود. به اشکال مختلف تحت فشار قرار می‌گیریم که عقیده آن‌ها را بپذیریم یا دست از افراط برداریم. اگر حداقل نزدیکانمان این طور هزینه‌های روحی و روانی برایمان نمی‌تراشیدند و توی این حلقه خودمان بودیم، چقدر زندگی زیباتر بود».

آنچه در سخنان این دختر برجسته و قابل توجه است، تاکیدی ست که او بر جنبه‌های عاطفی و روانی این مسئله دارد. اگر این مسئله برای بسیاری از شهروندان جا بیفتد که باورهای افراد بایستی به عنوان جزئی از هویت و شخصیت آنان شناخته شود، شاید بتوان امیدوار بود با شهروندانی که مانند آنان نمی‌اندیشند، بهتر و انسانی‌تر رفتار کنند. 

اینکه فردی خداناباور احساس کند به علت نوع باور خود نادیده گرفته می‌شود، یا دچار ریاکاری و دورویی می‌شود که یک رذیلت اخلاقی است و ابعاد منفی در زندگی شخصی و اجتماعی دارد یا دچار انزوای اجتماعی می‌شود و عملا جامعه را از حضور فعال یک شهروند در مقام شهروند محروم می‌سازد. این جدای از ضربات شخصی همچون افسردگی، یا اضطراب است.  

بحث از «هزینه‌های روحی» که «شعله» در سخنان خود در رابطه با نوع رفتار اطرافیان خویش مطرح کرده است، صرفا جنبه‌های فردی و شخصی ندارد و تحقیقاتی که انجام گرفته است ثابت می‌کند، افسردگی شهروندان تاثیرات سوء اجتماعی و اقتصادی برای کلیت جامعه نیز دارد.

ضمن اینکه بر اساس این برآورد که وضعیت نشاط اجتماعی را بررسی می‌کند،  حدود دو دهه است که در سطح جهانی، میزان خشنودی افراد جزو معیارهای توسعه‌یافتگی کشورها محسوب می‌شود: «از سال ۲۰۰۰ به بعد، در نگاه سازمان ملل، برای تعیین سطح توسعه‌یافتگی کشورها متغیرهای شادی، امید به آینده، خشنودی و رضایتمندی افراد نیز به‌عنوان یک متغیر کلیدی وارد محاسبات شده‌اند. به این صورت که اگر مردم یک جامعه احساس شادی، خشنودی و رضایتمندی نکنند، نمی‌توان آن را جامعه توسعه‌یافته قلمداد کرد که این نشانۀ اهمیت شادی است».

بر اساس جدولی که در همین گزارش منتشر شده است، طی ۱۰ سال گذشته هر چه جلوتر آمده‌ایم وضعیت نشاط اجتماعی و شادی ایرانیان ابعاد وخیم‌تری یافته است. این جدول را مشاهده کنید.

پژوهش‌های دیگر نیز تایید‌کننده آمارهای بالا هستند. در یکی دیگر از پژوهشهایی که توسط سه استاد و دانشجوی دکتری جامعه شناسی و علوم تربیتی در ایران انجام شد، نشان داده شد که وضعیت کلی نشاط در جامعه ایران مناسب نیست. آنان به آمارهای جهانی شادی و نشاط استناد کرده بودند. به گفته این سه پژوهشگر، یکی از مهم‌ترین گزارش‌های در این زمینه، گزارش نشاط سازمان ملل متحد بود که در سال ۲۰۱۶ انجام گرفته بود. بر اساس این تحقیق داده‌های سال‌های بین ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ از ۱۵۷ کشور جهان نشان می‌داد که نمره نشاط در ایران با ۴/۸ در رتبه ۱۰۵ دنیا قرار دارد. بر این اساس جامعه ایران بر اساس رده‌بندی آن تحقیق در دسته‌ کشورهای «پایین‌تر از میانگین» قرار می‌گرفت که به گفته این پژوهشگران، وضعیت را «نگران‌کننده» نشان می‌داد.

اما آنچه در اینجا و در ارتباط با همین تحقیق، اهمیت بیش‌تری دارد شاخص‌های مورد بررسی در اندازه‌گیری نشاط مردم کشورهاست. مشخصا این شاخص‌ها مورد بررسی بودند: «اقتصاد، کارآفرینی و فرصت‌ها، درک از فساد، بخشندگی، سلامت، اطمینان و امنیت و آزادی‌های فردی». اکنون اگر این شاخص‌ها را با توجه به سخنان شعله که از عدم اطمینان و آزادی در بیان باورهای خداناباورانه خود گفته بود بسنجیم و همچنین وضعیت شدیدا نامطلوب آزادی در ایران را در نظر بگیریم می‌توانیم درک کنیم چرا وضعیت نشاط اجتماعی در ایران، نگران‌کننده است. درواقع نبود آزادی فردی و امنیت شهروندان در ایرانی که تحت سلطه یک نظام دیگری‌ستیز است، این وضعیت را پدید آورده است.

مسئله آزادی سبک‌های زندگی و چگونگی مواجهه نظم مستقر با آن‌ها از عواملی است که به گفته دیگر صاحبنظران نیز از مسائل مورد بررسی و تاثیرگذار در نشاط جامعه است. دکتر وحید شالچی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی در کنفرانسی، تاکید کرده بود ایرانیان زمانی به حال خوب و میزان مناسب نشاط می‌رسند که در کنار مسائل اقتصادی لازم، چالش‌های فرهنگی‌شان نیز حل شود. او این‌گونه گفته بود: «کشور ما کشوری است با زیست‌-جهان های متکثر و تنوع فرهنگی بسیار که مهم است چطور با آنها مواجه می‌شویم». تاکید دکتر شالچی بر تنوع بالای زیست‌-جهان‌های ایرانی نشانگر این است که چه اندازه تنگ‌نظری فرهنگی و عقیدتی از سوی نظام حاکم می‌تواند، موجب افت نشاط اجتماعی ایرانیان شود.

جز این است که ملت ایران را ایرانیانی همچون شعله تشکیل می‌دهند؟ جز این است که مسئله آزادی عقیده و باور و عدم به رسمیت‌شناختن این آزادی جزو معضلات کشور و خواست اساسی مردم است؟ نقش نقض حقوق ناباوران و دیگر اقلیت‌های مذهبی را در وضعیت وخیم شادی و نشاط اجتماعی در ایران، اصلا نمی‌توان دستکم گرفت. این حداقلی‌ترین تحلیلی است که از این داده‌ها و تجربه‌ها می‌توان داشت.