اریک فوگلین (۱۹۰۱-۱۹۸۵)، فیلسوف و تاریخدان سیاسی اتریشی-آمریکایی، به خاطر تحلیلهای عمیق خود درباره تاریخ اندیشه سیاسی و نقدش بر ایدئولوژیهای توتالیتر شناخته شده است. او در دانشگاه وین تحصیل کرد و بعدها به دلیل مخالفتهای ایدئولوژیک با نازیسم، از اتریش فرار کرد و در نهایت به آمریکا مهاجرت نمود. فوگلین در دانشگاههای مختلف آمریکایی، از جمله دانشگاه لوئیزیانا ایالتی، تدریس کرد.
پژوهشهای او در زمینه ایدهی نژاد به خصوص با انتشار کتاب «تاریخ ایده نژاد از ری تا کاروس» مورد توجه قرار گرفت. فوگلین در این اثر و دیگر کارهایش به بررسی چگونگی شکلگیری و تکامل ایدههای نژادی در طول تاریخ پرداخت و نشان داد که چگونه این ایدهها میتوانند به ابزارهایی برای توجیه سلطه و سرکوب تبدیل شوند.
فوگلین معتقد بود که ایدئولوژیهای توتالیتر، از جمله نازیسم که بر ایده برتری نژادی تاکید داشت، از تفکر عمیق و انتقاد فاصله گرفته و به جای آن بر باورهای سادهانگارانه و خطرناک تکیه میکنند. او با نقد خود بر ایدئولوژیهای توتالیتر و تاکید بر اهمیت فهم تاریخی و فلسفی اندیشههای سیاسی، به دفاع از ارزشهای مدرن و دموکراتیک پرداخت.
کارهای فوگلین نه تنها به عنوان بررسیهای تاریخی و فلسفی مورد توجه قرار گرفتهاند بلکه به عنوان بخشی از مبارزه علیه سوءاستفادههای ایدئولوژیک و حمایت از اصول دموکراتیک و حقوق بشر نیز دیده میشوند. او به شدت بر این باور بود که درک درست تاریخ و فلسفه میتواند به مقابله با تندرویهای ایدئولوژیک کمک کرده و زمینهساز یک جامعهی باز و متکثر شود.
اریک فوگلین اصطلاح «گنوسیسم سیاسی» را به کار برد تا به توصیف و تحلیل ایدئولوژیهای مدرن بپردازد. فوگلین در آثار خود بهویژه در کتاب معروفش «علم جدید سیاست» (The New Science of Politics)، این مفهوم را توسعه داد. او با استفاده از این اصطلاح، به نقد و بررسی تمایلات ایدئولوژیک مدرنی پرداخت که مدعی دستیابی به دانش مطلق یا «گنوسیس» در زمینههای سیاسی و اجتماعی هستند. این ایدئولوژیها به دنبال ایجاد بهشتی روی زمین از طریق دستکاری و کنترل سیستماتیک جوامع انسانی هستند.
گنوسیسم از واژه یونانی gnosis به معنای «دانش» گرفته شده است. در ادیان و مکاتب فلسفی باستانی، گنوسیسم به دنبال رسیدن به نجات یا رهایی از طریق دستیابی به دانش معنوی مخفی یا معرفت الهی بود. فوگلین از این اصطلاح برای توصیف یک ویژگی مشابه در ایدئولوژیهای مدرن استفاده کرد؛ به این معنا که ایدئولوژیهای مدرن مانند کمونیسم، فاشیسم، و لیبرالیسم افراطی، مدعی دستیابی به دانش کامل در مورد جامعه و تاریخ هستند و بر این باورند که قادرند به طور کامل سرنوشت بشر را شکل دهند و به یک نظم ایدهآل دست یابند.
فوگلین این رویکردها را به دلیل تکیه بر دیدگاهی خطی و تکبعدی از تاریخ و عدم توجه به تنوع و پیچیدگیهای واقعیت انسانی نقد کرد. او معتقد بود که گنوسیسم سیاسی با ادعای دسترسی به دانش مطلق و تلاش برای تحقق اهداف اتوپیایی خود، به تضاد با ارزشهای دموکراتیک و احترام به آزادی فردی میانجامد و میتواند به سرکوب و خشونت بینجامد.
فوگلین با توجه به این مفهوم، به شدت بر اهمیت پذیرش محدودیتهای بشری، تنوع تجارب انسانی و ضرورت گفتگو و تعامل سازنده در فضای سیاسی تاکید داشت. او معتقد بود که راه حل مسائل اجتماعی و سیاسی نیازمند درکی عمیقتر از طبیعت انسان و تاریخ است، نه دنبال کردن ایدههای سادهانگارانه و اتوپیایی.