شادروان سعیدی سیرجانی که خود از قربانیان اولین قتلهای دگراندیشان پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بود، اثری دارد به نام «ضحاک ماردوش.» سعیدی سیرجانی به سبک خود داستان جمشید و برآمدن ضحاک را روایت میکند. شاید مهمترین مشخصه رویکرد سعیدی سیرجانی توجه به اختلاف طبقاتیست که مطابق با شاهنامهی فردوسی از دوران شاهنشاهی جمشید آغاز شد. سعیدی سیرجانی با این همه معتقد است که تلاش برای انطباق شخصیتهای این داستان با چهرههای تاریخی مشخص تلاش نادرستیست. این داستان مانند اغلب داستانهای بزرگ دیگر، محصول انباشت تجربهی نسلهای مختلف مردم در طول تاریخ است و نه بازتاب یک دوران تاریخی بخصوص که بتوانیم آن را جستجو کرده و بیابیم. سعیدی سیرجانی مینویسد:
در داستان ضحاک خواننده اشارتشناس اهل تأمل با دو عامل قوی سر و کار دارد: یکی ذهن افسانهساز هوشمندان روزگاران کهن و دیگری طبع نکتهپرداز فردوسی. افسانهی ضحاک به صورت موجود محصول تجارب مردمیست که هزاران سال پیش از ما، گرفتار پنجهی شاه ستمگر خونخواری بودهاند و داستان روزگار سیاه سلطهی او را سینه به سینه منتقل کردهاند و در هر انتقالی به اقتضای زمانه، شاخ و برگی بر آن افزودهاند و این افسانه سرگرمکننده به تدریج مایه عقدهگشایی و امیدواری نسلهای بعدی شده است که «پایان شب سیه سپید است» و فرزندان و نوادگان آن اجداد که به نوبهی خود در پنجه ظلمی گرفتار آمدهاند برای تهییج کاوهای و فریدونی به چارهجویی برخاستهاند و از افسانهای دیرینه برای انعکاس تباهی روزگارشان مدد گرفتهاند. شاهنامه به خصوص فصول اساطیریاش قصهی حسن کُرد و امیرارسلان نیست که به قصد سرگرمی و انصراف خاطری یا کوتاهکردن شبی بخوانیم و بگذریم. داستانهای اساطیری جوهر فرهنگ و معارف ملیست و فشردهی تجارب هزاران سالهی قومی. هر شاخ و برگی از روایات اسطورهای حاصل تجربههای تلخ و شیرین گذشتگان است که لعاب افسانهای بر آن کشیده و در دارالشفای حکمت برای نسلای آینده باقی گذاشتهاند. روایات اسطورهای از مقولهی اشعار کنایی و به قول فرنگیها «سمبولیک» است و نیازمند گزارشی روشنگر و به قول اهل اصطلاح، «تفسیر.»
مصرع «پایان شب سیه سپید است» که به مثلی مشهور در زبان فارسی تبدیل شده، البته به برآمدن ضحاک به شاهنشاهی ایرانزمین دلالت نمیکند. برآمدن ضحاک، در حقیقت رمزی از تاریکی مطلق، یا فرارسیدن شب است. با این حال، بیهیچ تردیدی میتوان دلالتهای سیاسی از این تصاویر اسطورهای بیرون کشید و پایان حکومت ظلم را از آن استنباط کرد. به اعتقاد سعیدی سیرجانی:
فریدون و ضحاک و کاوهی اساطیری افراد حقیقی مشخص نیستند که برای کشف هویت و تاریخ تولد و مولد و مدفنشان سینهی تاریخ را بشکافیم. اینان هر یک مظهر گروهی از مردمند که هر جزء وجودشان – وجود ذهنی و افسانهایشان – از خصوصیات نسلی و طبقهای مایه گرفته است. زبان اسطوره، زبان کنایه و رمز و اشارت است و ربطی به تحقیقات تاریخی و باستانشناسی ندارد. زبان حال و روزگار ملتی کهنسال است که بار خوب و بد نسلهای گذشته را به حکم قانون جابرانهی وراثت بر دوش دارد و تحولات زمانه و پیشرفتهای علمی نمیتواند به سرعت و سهولت حتی از سنگینی این کولهبار بکاهد تا چه رسد به محو کردن و برداشتنش.
سعیدی سیرجانی با تحلیل ابیات فردوسی به این نتیجه میرسد که بنیان چهار طبقه اقتصادی را جمشید نهاد و آن عده از مردم که در این طبقات نمیگنجیدند به کوهها و دشتها فرار کردند. آنها به تعبیر و تفسیر سعیدی سیرجانی میبایست مردم اهل «دیدن و اندیشیدن» بوده باشند و بنابراین منتقدان بالقوه یا بالفعل نظام اجتماعی- سیاسی که حضورشان تخت فرمانروا را با خطر مواجه میکرد. به اعتقاد او، از دست رفتن فره ایزدی چنانکه در اصل داستان آمده است، اشارهایست به خودکامگی جمشید و گسترده شدن اعتراضات مردمی. برداشت سیاسی و روشنفکرانه شادروان سعیدی سیرجانی را به ویژه در این جملات خلاصه مییابید:
در هر جامعهای، اگرچه از رفاه و نعمت بهشت برین [برخوردار] و در حکومت هر فردی، گرچه از کروبیان عالم بالا، اگر تازیانه انتقادی، اگرچه [حتی] مغرضانه و نابجا، نباشد، کار به خودکامگی میکشد و نخستین قربانی شخص فرمانروا خواهد بود.
این بریدهای بود از متن اپیزود بیست و چهارم دیگرینامه با نام «کوش پیلدندان» که در هفتههای آینده منتشر خواهد شد. در این اپیزود، شیوههای برآمدن ضدقهرمان در داستانهای ایرانی مورد بررسی قرار میگیرد و تحلیل داستان ضحاک به قلم شادروان سعیدی سیرجانی بخشی از این قسمت است.
کتاب «ضحاک ماردوش» اثر سعیدی سیرجانی اخیرا توسط انتشارات پیکان دوباره منتشر شده (۱۴۰۲) و نشر صوتی «ماهآوا» این کتاب را به کتاب صوتی تبدیل کرده است. تیم پژوهشی گفتوشنود علاقهمندان به بررسی روندهای دیگریساز و همینطور علاقهمندان به روایتشناسی و ادبیات داستانی را به مطالعهی این کتاب دعوت میکند.