پسر بد مر او را یکی همچو شیر/ که ساسان همی خواندی اردشیر
دگر دختری داشت نامش همای/ هنرمند و با دانش و نیکرای
همی خواندندی ورا چهرزاد/ ز گیتی به دیدار او بود شاد
پدر درپذیرفتش از نیکویی/ بران دین که خوانی همی پهلوی
همای دلافروز تابنده ماه/ چنان بد که آبستن آمد ز شاه
چو شش ماه شد پر ز تیمار شد/ چو بهمن چنان دید، بیمار شد
چو از درد شاه اندر آمد ز پای / بفرمود تا پیش او شد همای
بزرگان و نیکاختران را بخواند / به تخت گرانمایگان بر نشاند
چنین گفت کاین پاکتن چهرزاد / به گیتی فراوان نبودست شاد
سپردم بدو تاج و تخت بلند / همان لشکر و گنج با ارجمند
ولی عهد من او بود در جهان / همآنکس کزو زاید اندر نهان
اگر دختر آید برش گر پسر / ورا باشد این تاج و تخت پدر
همراهان گرامی دیگرینامه، اپیزود شانزدهم را با نام «آن دیگری هرزه» با نقل ابیاتی از شاهنامه آغاز کردیم که به ازدواج بهمن یا همان اردشیر با دخترش هما میپردازد. بهمن، علیرغم اینکه پسری به نام ساسان داشته که میتوانست جانشینش شود ، دخترش هما را به همسری برمیگزیند تا فرزند حاصل از این ازدواج، به جانشینیاش برسد.
هما با لقب چهرزاد، به تعبیر فردوسی دختری زیبارو و همینطور بادانش و نیکرای بود و به عقد پدرش درآمد چون «پدر درپذیرفتش از نیکویی» شش ماه پس از این وصلت، بهمن بیمار میشود و در بستر مرگ میافتد و وصیت میکند که دخترش هما، و هر آنکه از هما متولد شود، جانشینش باشد. ادامه داستان به این شکل است که بهمن میمیرد و هما به جانشینی پدر بر تخت مینشیند. اما فرزند پسری را که از او متولد میشود پنهان میکند تا بتواند تا انتهای عمرش، بهعنوان شهبانو حکومت کند. منابعی که داستانهای ملی را روایت میکنند میگویند که هما سی یا سیودو سال به خوبی و خوشی سلطنت کرد. آنچه در داستان هما برای ما جالب است و به آن در این اپیزود از دیگرینامه خواهیم پرداخت، اتهامات جنسیست که ما به دیگری میزنیم؛ اتهام هرزگی جنسی که به دیگریهای دینی میزنیم، تا چه حد در واقعیت ریشه دارد و تا چه حد در معنای دقیق کلمه، یک ناسزا و یا تهمت است؟
بدیهیست آیین پاکی که درجه حقیقتشناسی و حکمت و معرفت را به انتها رسانیده و تمام اوامر و تاکیداتش بر تنظیم و ترتیب امور عالم و صحت جسم و سلامتی روح و حفظ درجات انسانیت با نیکویی تمام بوده، هرگز کاری شنیع را تجویز ننموده است. یکی از مسائل مهم عالم، عمل ازدواج یعنی زناشوییست که در طریقه زرتشتی امر به «وِه»، یعنی اختیار کردن یک تن شده است و بهعبارتدیگر چنانکه زن نمیتواند بیش از یک شوهر داشته باشد، شوهر هم اجازه اختیار نمودن بیش از یک زن ندارد و طلاق، یعنی رها کردن جفت خود، هم در طریقه زرتشتی تجویز نشده است. درضمن اگر مردی یا زنی بدکار گردد، و بدکاری او به اندازهای باشد که بزرگان و قضات مذهبی، توصیه در مفارقت نمایند، سزاوار چنان است. ولی آن مفارقت باید اعلان عام گردد و ثبت دفاتر شود تا بهعلاوه عبرت سایرین، دیگر نشناخته ازدواجی بین فرزندان آن مرد که از جفت دیگر تولید مییابد و یا فرزندان خود آن اشخاص که محض مفارقت از شناسایی دور گردیدهاند، واقع نشود و سن ازدواج پسران را از پانزده سالگی و دختران را از سن چهارده به طریق آیینی مجاز فرموده است تا زودتر عنان اختیار بر سر توسن سرکش شهوانی زده از تجاوزات نفس اماره جلوگیری شود. و ثانیا در عقیده زرتشتیان اختیار جفت هرچه بیشتر بعد مسافت، در خون داشته باشد، باعث صحت آن وجود خواهد شد. ولی نه از خون قومی دیگر. یعنی ایرانی با ایرانی آن هم از اهل مذهب خود تا آلودگی خون و اختلاف عقیده حاصل نشود. نزدیکتر از دخترعمه برای پسرعمه و دخترخاله برای پسرخاله نکاح نمینمایند و نکاح مادر و خواهر و دختر و همه و خاله و اگر زن مرده باشد، مادرزن و حتی دایهای که شیر به طفلی از آن خانواده داده باشد و نکاح اولاد آن دایه یا کسی که شیر آن دایه خورده باشد و هکذا، ابدا تجویز نشده و از ابتدای پیدایش آیین پاک مزدیسنی تاکنون این عقیده پاک مرسوم و معمول بین زرتشتیان بوده و هست و کتب زرتشتی و عادات و رسوم هر عصر بین زرتشتیان گواه صادق این آیین پسندیده میباشد.
آنچه شنیدید از کتاب زرتشت پیامبری که باید از نو شناخت به قلم کیخسرو شاهرخ بود. کیخسرو شاهرخ را که از مهمترین چهرههای ایرانیان بهدین یا زرتشتیست، در اپیزودهای قبل به طرق مختلف معرفی کردیم. این نماینده چند دوره از مجلس شورای ملی که خدمات بسیاری به ایرانیان کرد، در کتاب زرتشت پیامبری که باید از نو شناخت، به اتهامی قدیمی پاسخ میدهد که علیه زرتشتیان از دوران باستان وجود داشته است. شاهرخ در ادامه مینویسد:
اما افسوس که بیاطلاعان یا نادانسته یا از روی غرض به عمد نسبتهای ناسزا به این کیش بهین و بافرهی داده، و آنچه از روی عناد، پیشه خود کردهاند این است که پناهبرخدا زرتشتیان مادر و خواهر و دختر هر یک از نزدیکان خود را که ممکن است، بدون ترس خدا و خلق، به عقد نکاح خود درمیآورند. (خداوندا مرا از تکرار این ناسزا بیامرز. زیرا غرض از ذکر آن در اینجا رفع این ناسزای کذب محض است نه شرکت در اقرار) و شاهد قول خود را داستان هما و بهمن قرار میدهند. یعنی میگویند به قول شاهنامه چون بهمن دختر خود همای را به عقد مناکحت خویش درآورد که وارث تاج و تخت شده، محض آنکه بهمن زرتشتی بوده، البته این عمل را به قانون زرتشتی نموده. حالا باید درجه کژی اندیشه و عدم اطلاعات را دید. آیا عقلا و صاحبان انصاف و محققین، پیوسته جزء را دلیل کل قرار میدهند یا کل را دلیل جزء؟ و غیر از سند شاهنامه که سایرین از روی آن چیزی و چیزها نوشتهاند این نسبت به بهمن را چه سند دیگریست و نسبت به کدام یک از سلاطین و شیوخ و اکابر دیگر این طایفه میدهند؟
اینکه آن دیگری مذهبی، نجس است، یعنی آلودگی دارد در کنار روابط آزاد جنسی، از مشهورترین اتهاماتیست که معمولا میشنویم و متاسفانه گاهی باور میکنیم. تا آنجا که به بهدینی برمیگردد، داستان شاهنامه که در ابتدای این اپیزود خوانده شد، بهعلاوه برخی احکام قدیمی زرتشتی، دستمایه قرار گرفت تا این نوع تهمتها به زرتشتیها وارد شود. اما همه میدانیم که آیین بهایی، کاملا متفاوت از آیین زرتشتیست. ایمان بهایی چنانکه در اپیزود دوم با نام «آن دیگری ایرانی» شرح دادیم، ایمانی برخاسته از حوزههای علمیه شیعه دوازده امامیست. با بهدینی، خاستگاه تاریخی و اجتماعی متفاوت دارد و بهلحاظ منظومه اعتقادی کاملا متفاوت است. اما همین اتهام بیبندوباری جنسی به خانوادههای بهایی، عینا طرح شده است. نویسنده کتاب صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی به نقل از رضا فانی یزدی، فعال سیاسی، در همین ارتباط مینویسد:
برای بچههای همسن و سال ما، بهاییت چند مشخصه بیشتر نداشت… جماعت نجسی بودند که در میان آنها هیچ ارزش اخلاقی، جایگاهی نداشت. روابط جنسی آزاد داشتند؛ پدر و دختر با هم میخوابیدند و در جلسات شبانه خود پس از مراسم دینی، چراغها را خاموش میکردند و هرکس با هرکسی همخوابگی میکرد. انجمن حجتیه در آن دوران بیشتر با این ادعاهای آخری، بچهها را جلب میکرد. این باور به بیبندوباری بهاییها دیگر فقط مربوط به نوجوانان و بچهها نبود. بسیاری از مردم میانسال و سالخورده در کشور ما نیز چنین باوری داشتند. این باور چنان قوی بود که گاه برخی از مردان مسلمان که در پی الواتی بودند تصور میکردند اگر به دین بهایی درآیند، مشکلی از نظر روابط نامشروع با زنان و دختران آنها نخواهند داشت.
بهعنوان یک قاعده کلی، هرچه تنگنظرتر باشیم و در عقاید خود، جزمیتاندیشتر، بیشتر تمایل داریم که آن دیگری را تیرهوتار ببینیم و هیچ حقی برای او قائل نشویم. حکم به اینکه آنها که به شیوه دیگر زندگی میکنند و طور دیگری نیایش میکنند و مناسبات انسانی را بین خود با قواعد فقهی دیگری تنظیم میکنند، کثیف، شلخته، هرزه و فاسدند، انگاری به خود ما کمک میکند تا فکر کنیم دقیقا در جایگاه حق ایستادهایم؛ انگار هر چه آن دیگری بدتر باشد، ما بهتر خواهیم بود. در حکومتهای تمامیتخواه دینی، مانند آنچه در ایران امروز بر سر کار است، اتهام هرزگی جنسی نه فقط به کنشگران سیاسی منتقد به کرات وارد شده، بلکه بهویژه علیه دیگریهای دینی بهطور گسترده طرح شده است. بهعنوان نمونه، فردی که رسانههای رسمی حکومتی او را کارشناس یهودشناسی معرفی میکنند، در یک گفتوگو، علاوه بر یهودیان، بهاییان، صوفیه و تمامی غربیها را به بیبندوباری جنسی متهم میکند. شمسالدین رحمانی در گفتوگو با فرقهنیوز، از رسانههای جمهوری اسلامی، میگوید:
بهاییها ازدواج بین محارم و حتی ارتباط زن شوهردار را آزاد میدانند… در اندیشه آزادی اروپایی، آقای برتراند راسل در کنار آزادی و اخلاق زناشویی میگوید زن شوهردار اگر میخواهد با دیگران ارتباطات جنسی داشته باشد، به شرط بچهدار نشدن، ایرادی ندارد. درویشهایی مثل دکتر نوربخش، قطب دراویش نعمتاللهی نیز آزادیهای جنسی قائل بودند. یا گروهی به نام شوان یا مریمیه نیز همینطور. فروید یهودی، این اندیشههای ارتباطهای جنسی آزاد را درست کرد که باعث میشود خانواده بر هم بخورد. نظم عاطفی، تربیتی و اجتماعی، از طریق خانواده ایجاد میشود و بدون خانواده، ناممکن است.
کیخسرو شاهرخ در زرتشت پیامبری که باید از نو شناخت، در ادامه سخنان پیشینش مینویسد:
چنانکه گفتیم فرضا بهمن چنان عمل زشتی را مرتکب شده باشد، دلیل امر مذهب و عادت کل نمیشود. چه که ایراد بر کل در صورتیست که یا چنان امری را از کتب مذهبی بیرون آورند و یا عادت معمول میان زرتشتیان باشد که هیچیک از اینها نیست و امکان یافتن چنان ایرادی در کتب مذهبی و عادت میان زرتشتیان ندارد. بسیار سلاطین عیسوی و یهود و هندو و مسلمان و غیره هم در عین استقلال بسی کارهای مخالف مذهب خود نموده و ناموس اهل یک مملکت را بر باد دادهاند که دوره تواریخ عالم، گواهی بر اعمال شنیع و زشت آنها میباشد. آیا آن حرکات دلیل این میشود که مذهب آنها امر به آن کار نموده است؟ حاشا.
یک شخص ناشناس: ای استاد! موسی به ما نوشت که هرگاه برادر کسی بمیرد و زنی بازگذاشته، اولادی نداشته باشد، برادرش زن او را بگیرد تا از بهر برادر خود نسلی پیدا نماید. پس هفت برادر بودند که نخستین، زنی گرفته، بمرد و اولادی نگذاشت. دومین برادر او را گرفته، ولی او هم بیاولاد فوت شد و سومین برادر با او تزویج کرد. این اتفاق باز هم افتاد تا اینکه هفتمین برادر این زن را تزویج کرد؛ ولی او هم بیآنکه فرزندی درست کند، مرحوم شد و پس از او، خود آن زن هم درگذشت. به ما بگو که این زن، در قیامت که برخیزند، زن کدام یک از این برادران خواهد بود؟
عیسی: آیا گمراه نیستید از آنرو که کتاب خداوند و قدرت او را نمیدانید؟ هنگامی که مردگان برخیزند، نه نکاح میکنند و نه منکوحه میگردند. بلکه مانند فرشتگان در آسمان خواهند بود. اما در باب مردگان که برمیخیزند، در کتاب موسی، آنجا که با خداوند در درختچهای مشتعل تکلیم کرد، خداوند گفت که منم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب. و او خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. پس ابراهیم و اسحاق و یعقوب به یک معنی هنوز زندهاند و نمردهاند. و شما بسیار گمراه شدهاید.
آنچه شنیدید گفتوگوی عیسی بود با مردی از صدوقیان، جریانی در یهودیت آن دوره که اعتقاد به قیامت و روز حساب نداشتند. اما سوال مسخرهای میپرسند تا عیسی و باور او به رستاخیز مردگان را به تمسخر بگیرند. این گفتوگو که در باب دوازدهم انجیل مرقس آمده و ما با کمی تغییر در ترجمه برای شما نقل کردیم، به سنتی قدیمی اشاره میکند که در ایران هم رایج بود و شاید تا امروز هم به آن عمل میشود. این سنت میگوید که برادران مردی که فوت شده و همسر و فرزندان احتمالیاش، بیسرپرست ماندهاند، باید عهدهدار خانواده بیسرپرست برادر مرحوم خود شوند. بنابراین معمولا یکی از برادران، برای اداره امور خانواده برادر فوتشده خود، همسر او را به عقد و نکاح خود درمیآورد.
گفتنیست که نوعی ازدواج در متون کهن زرتشتی طرح شده که به آن «خویتوکدس» میگفتند. این اصطلاح که امروزه حتی تلفظش هم برای ما هم دشوار است، در گذر زمان، به شیوههای مختلفی معنا شده و تا حدی مورد مناقشه میان پژوهشگران بوده است. اختلاف اینجاست که آیا خویتوکدس، که ازدواجی فوقالعاده پسندیده و توصیهشده بوده، آیا ازدواج با دخترعمو یا پسرعمو، دخترخاله یا پسرخاله است، و یا ازدواج با نزدیکان درجهیک، یعنی ازدواج پسر با مادر، یا پدر با دختر!؟ بهعبارتدیگر، کسانی معتقدند که احکم کهن زرتشتی، ازدواج با محارم را نه تنها ممنوع نکردهاند، بلکه حتی بهعنوان بهترین نوع ازدواج، توصیه کردهاند. آنچه مسلم است این است که در کهنترین و اصیلترین متون زرتشتی، یعنی گاتها و اوستا، چنین چیزی مطلقا وجود ندارد و زرتشتیان امروز هم ازدواج با محارم را، چنانکه کیخسرو شاهرخ میگفت، قبول ندارند. ازدواج با محارم در برخی منابع جدیدتر زرتشتی، مانند دینکرد، و ارداویرافنامه مورد اشاره قرار گرفته است. بهعنوان مثال، ارداویراف، موبد موبدان که با نوشیدن می و منگ گشتاسپی، به خلسهای عمیق فرورفت تا احکام دین را به یاد آورد، در ارداویرافنامه بهعنوان مردی توصیف شده که هفت خواهر خود را به همسری داشته است! علیرضا شاپورشهبازی، پژوهشگر و نویسنده، در مورد شواهد چنین ازدواجهایی در افسانههای ایرانیان قدیم و زرتشتیان کهن مینویسد:
یک دسته از شواهد کتبی ما درباره خویتوکدس عبارت است از مواردی که برای ازدواج با محارم در میان ایزدان و یا موجودات و افراد افسانهای آوردهاند و هدف از ذکر آنها اثبات جایز بودن چنان ازدواجهایی در میان انسانها بوده است. تعداد این گواهیها در مقایسه با شواهد کلی بسیار کم و آنچه به نظر ما رسیده به شرح زیر است:
در تفسیری از یسنا که در دوره خسرو انوشیروان نوشتهاند، آمده است که اورمزد با دختر خود اسپندارمذ، خویتوکدس کرد. کیومرث از این زناشویی زاد و خود با اسپندارمذ جفت آمد و نخستین مرد، مشییه و نخستین زن مشییانه، از آنها به بار آمدند و از ازدواج آن دو، مردمان پدیدار شدند. در یک کتیبه آرامی از دوره هخامنشی، دین مزدیسنی به بانویی تشبیه شده است که هم خواهر و هم همسر اورمزد است، و در داستان سه موعود زرتشتی هم اثر چنین ازدواجی را باز جستهاند. همچنین آوردهاند که جمشید با خواهر همزادش زناشویی کرد و فریدون با دختر خود؛ و منوچهر از زناشویی خواهر و برادری به بار آمد. و ارداویراف که در سنت از احیاکنندگان دین مزدیسنیست هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود، در آسمان دوم روان کسانی را دید که خویتوکدس کرده بودند و کامرانی جاودانی یافته بودند. باز در یادگار زریران که در اصل به شعر و از دوره اشکانی بوده است، آمده است که گشتاسپ همسر خواهر خود هئوتسا یا همان آتوسا بود. در شاهنامه و کتب دیگر آمده است که همای دختر بهمن، زن او شد و داراب را از او زاد.
به لحاظ علمی، ازدواج با خویشاوندان درجهاول، یعنی ازدواج اعضای یک خانواده با هم، مخاطره بروز معلولیتهای جسمی و ذهنی را افزایش میدهد. همکاران پژوهشی ما از یک هوش مصنوعی سوال کردند که از نظر علم ژنتیک، ازدواج با خویشاوندان درجهیک، چه مخاطراتی دارد؟ پاسخ چت.جی.پی.تی این بود:
ازدواج با محارم، بهویژه در میان افرادی که به طور ژنتیکی به هم نزدیک هستند (مانند برادر و خواهر یا پدر و دختر)، میتواند با خطرات سلامتی جدی برای فرزندان حاصل از این ازدواجها همراه باشد. این نوع ازدواجها، که بهعنوان ازدواجهای خویشاوندی شناخته میشوند، میتوانند منجر به بروز مشکلات ژنتیکی و بیماریهای موروثی در فرزندان شوند.
یکی از دلایل اصلی این خطرات افزایش احتمال به ارث بردن دو کپی از یک ژن معیوب از یک جد مشترک است. در این حالت، اختلالات ژنتیکی که معمولا به صورت مغلوب و نادر هستند، میتوانند بیشتر بروز کنند. بهعنوانمثال، فرزندانی که از ازدواجهای خویشاوندی به دنیا میآیند، ممکن است با مشکلاتی مانند دشواریهای شناختی، نقایص قلبی، و کاهش شنوایی مواجه شوند. همچنین، این نوع از ازدواجها میتوانند خطر بروز بیماریهای چند عاملی مانند دیابت، فشار خون بالا، بیماریهای قلبی، چاقی و برخی انواع سرطان را افزایش دهند.
پژوهشگرانی که ازدواج با محارم را در میان زرتشتیان به صورت یک سنت یا یک قانون دینی، قویا رد کردهاند، از جمله یادآوری کردهاند که اگر چنین چیزی در میان ایرانیان قدیم سنت بود، آنها نژادی معلول، بیمار، و کندذهن میبودند. در واقع اگرچه ازدواج با محارم در میان تقریبا تمامی جوامع قدیمی سوابقی دارد، اما نمیتوان باور کرد که چنین چیزی در هیچیک از جوامع کهن، یک سنت یا یک قانون بوده باشد. شاپورشهبازی در مورد خویتوکدس، بهویژه به سوتعبیرهای زبانی اشاره میکند و وجود آن را بهعنوان یک قانون یا سنت، در بهدینی، باور ندارد. او مینویسد:
من سرتاسر تاریخ ایران را بارها زیر و رو کرده ام و حدود پنجهزار سند یونانی و رومی و سریانی و چینی و عربی و فارسی و پهلوی و اوستایی و فارسی باستان را نقطهبهنقطه خواندهام و از میان آنها فقط پانزده مورد معین تاریخی یافتهام که شخصی به ازدواج با محارم روی آورده است. هشت تای آن به دوره هخامنشی تعلق دارد، سه تا به دوره اشکانی و چهار تا به دوره ساسانی… نمی توان انکار کرد که ازدواج کمبوجیه با خواهرانش اتفاق افتاده، اگر چه بر خلاف قانون ایرانی بوده است. باز نمیتوان انکار کرد که کتب متاخر زرتشتی بر چنان ازدواجهایی صحه گذاشتهاند گو اینکه درست بر خلاف رسم جامعه توصیه میکردهاند. بهعبارتدیگر ازدواج با محارم به طور بسیار محدود در تاریخ ایران اتفاق افتاده است ولی تاریخ ایران خیلی چیزهای دیگر هم دیده است که نه ربطی به قوانین ایرانی داشته است و نه ربطی به عرف زرتشتی. چنانکه نشان خواهیم داد تعدادی از این ازدواجها بر مبنای تعبیر غلط چند واژه اساسی حقوقی اتفاق افتادهاند و در این موارد گاهی خودخواهی و بیاعتنایی فرمانروایان به عرف هم موثر بوده است.
با اینکه این همه شواهد کتبی برای ازدواج با محارم در ایران داریم نمونههای واقعی آن، چنان محدود است که باید دلیلی برای این خیالبافی نویسندگان پیدا کنیم. یعنی باید پی ببریم که چرا نویسندگان اینسان بهوفور چنین نسبتی به ایرانیان دادهاند در حالی که تعداد واقعی چنان پیوندهایی ناچیز بوده است. به نظر ما سه دلیل برای چنان اشتباهاتی وجود داشته است. یکی شیوع چنان ازدواجهایی در میان ملل دیگر، که باعث می شده است نسبت دادن آن به ایرانیان خارقالعاده به نظر نیاید. دوم واقع شدن ازدواج کمبوجیه با خواهرانش که نمونه وسرمشق به دست نویسندگان داده است تا هر گردنفراز تاریخی را که بخواهند با چنان کاری ارتباط دهند و تعجبی هم به بار نیاورد. سوم تعابیر غلطی که چهار اصطلاح حقوقی و اجتماعی پیش آورده است و این اصطلاحات «خویشاوند» و «دختر» و «برادر» و «خواهر»ند که ما یکی یکی آنها را شرح خواهیم داد.
برای توضیح مورد سوم باید مقدمهای در تحول بعضی از واژهها و اصطلاحات مرسوم بیاوریم تا با قیاس با اصطلاح خویتوکدس مشخص کنیم که به معنی ظاهری، اعتمادی نیست. در حقیقت یکی از دشواریهای تاریخ باستان تکیه پژوهندگان بر تعابیر عادی و تحتاللفظی واژههای کلیدی است، زیرا واژهها هم، همانند مردمان، زاده میشوند و تحول مییابند و گروهی از آنان هم میمیرند. اگر کسی امروز معنی اصلی دهقان را بداند که روزی به خداوند و صاحب ده و یا حتی نجیبزاده فرهیخته اطلاق میشده است، در به کار بردن آن برای کشاورز ساده بیزمین و یا کارگر مزرعه تردید خواهد کرد.
واژه سوم که میخواهیم تعریف کنیم واژه دختر است که اصل آن به دخثری بر میگردد که از آن در فارسی باستان دخسی و در عیلامی دوکشیش آمده است و در پهلوی کتیبهای، دخش شده است و در پهلوی مانوی هم دخش. و در ارمنی دشخی و در فارسی دخت/دختر، و همهجا معنی شاهزادهخانم داشته است؛ و بعدا به معناهای دیگر، من جمله فرزند مونث آمده است… ولی مفهوم اصلی آن هنوز در اصطلاح ما مانده است. مثلا وقتی «ایراندخت» یا «اعظمدخت» و یا حتی «دخی» می گوییم، مقصودمان «شاهزادهخانم ایران» و یا «بانوی بزرگ» و یا «شاهدخت» است نه «دختر ایران» و یا «دختر بزرگ» و یا «دختر.» به هر حال «دختر» فقط یکی از معانی مرسوم آن اصطلاح بوده است و بنابراین، بههیچروی نمیتوان گزارشی چون «داریوش سوم با دختر خود ازدواج کرد» را به معنی تحتاللفظی آن گرفت؛ بلکه بسیار محتمل است که اصل آن چنین میبوده است: داریوش سوم با «شاهزاده خانم فلانی» زناشویی کرد.
… در یادگار زریران، از زن گشتاسپ بهعنوان «همسر و خواهر» او نام برده شده است. این وضع با توجه به اشکانی بودن زمان سرودن یادگار زریران بسیار فهمیدنی است، چه در آن زمان اصطلاحات و زبان یونانی رایج بوده و اصطلاح یونانی «خواهر و همسر» برای «ملکه» رواج داشته است بدون این که ملکه یک پادشاه، خواهر او هم بوده باشد. اما بعد که این اصطلاح فراموش شده، تعبیری چنان مهم از کتابی به نسبت مذهبی در میان مدعیان سوادداری و حامیان ادعایی سنن دینی رایج گشته است ولی معنی آن عوض شده و از آن همان تعبیر ظاهری خواهر بودن همسر را فهمیده اند. برای این است که در اوستا خواهر و برادر بودن گشتاسپ و هئوتسا [ یا همان «آتوسا»] یاد نشده است اما از دوره اشکانی به بعد این مسئله پیش آمده است.
به طور کلی نظر شاپورشهبازی این است که در اواخر دوره ساسانی که مسیحیت و اسلام در سرزمینهای ایرانی رو به گسترش گذاشت و علاوهبرآن، نژادهای ترک و عرب در میان ایرانیان زیاد شدند، احتمالا بعضی موبدان برای حفظ هویت بهدینی ایرانی، ازدواج با خویشاوندان درجهیک را هم، نه تنها توصیه کردند بلکه مورد تاکید قرار دادند. چنین ازدواجهایی اگرچه در تاریخ دراز ایران دستکم از زمان کمبوجیه نمونه داشته است، اما به هیچوجه بخشی از رسوم زرتشتی یا حتی عرف مردم ایران نبوده است. شاهد این مدعا اینکه متونی که خویتوکدس را عملی فوقالعاده ارجمند جامیزنند، به ناگواربودن چنین چیزی نزد عموم مردم به طرق مختلف اشاره دارند.
اگر چنین تفسیری درست باشد، به این معناست که بعضی موبدان بلندپایه هم در برابر کهنترین سطور اوستا، دست بهنوعی بدعت زدهاند و چیزی را که به صورت قانون دینی وجود نداشت، بهعنوان یک قانون دینی بسیار مقدس معرفی کردهاند. برای ما که در مجموعه دیگرینامه، از منظر پویایی هویتهای دینی و کنش و برهمکنش آنها نگاه میکنیم، چنین حکم عجیبی احتمالا آخرین مراحل مقاومت یک هویت دینی قدیمی در برابر هویتهای تازه میتواند تفسیر شود.
درونیترین لایههای جامعه بهدینان ایران برای جلوگیری از فتنههایی که بهعنوان فتنههای آخرزمان تفسیر میشد، نهایتا چارهای ندیده است مگر آنکه به درون خود رو کند و ازدواجهای درون خانواده را تشویق نماید.
در حالی که بهعنوان یک ترفند بنیادی یا نوعی تمهید رادیکال، لایههایی از جامعه ایران، ازدواج با خویشان درجهیک را توصیه میکرد، لایههایی دیگر هویت عربی- اسلامی را پذیرفتند اما آن را با فرهنگ دیرینه خود بازروایی کردند. از اینجاست که میتوان الگوهای تکراری را زیر نقاب هویتهای تازه بازشناخت و نشان داد.
در اپیزود بعد به بازتولید روایتها و درونمایههای زرتشتی در فرهنگ اسلامی خواهیم پرداخت.